از قطعا ت ادبیم : تکدرخت

ادبیّات طنز تاریخ فرهنگ اجتماعی

                                 تک درخت

        ازقطعات ادبیم دردیوان گلهاو گلبرگها

همیشه تنها بودم ... مثل تکدرخت

وصدای فرسایش برگهای زندگیم را ...

درهجو م طوفان حوادث...

کسی نمی شنید

وتگرگ ها شاخه هایم را می شکستند

و شاید همسایگانم ...بوته های خار ...

ایستادن بی مقصودم را در انتظار مسخره میکردند

....................................

که حل ّکرد این معمّا را ؟چگونه بخت را تقسیم کردند؟

وچه حکمتی بود ؟ در تقسیمش...

سخنیست تکراری ...که نگون بختان فراوانند

از تولّد تاخاموشی

هرگز روزگار برویشان لبخند نمیزند

و فرقست بین آنان با آنکه ...

از طلوع صبحدم زندگی تا پایان ...

غرق در شادی و سعادتست

...................................

و آفریده شد تکد رخت ...در تنهایی

در حالیکه جنگلهای انبوه پراز درختان همزادند

که درسکوت همزیستی یکدیگررا...حسّ میکنند

و جشن میگیرند ...شکفتن غنچه هارا

و که میداند؟ شاید شادمانی پرندگان جنگل

غرق در مسرّتشان سازد , که این نیکبختیست .

ولی تکدرخت...

جز تبسّم آتشین خورشید دربیابان بی گیاه ...

چیزیرا شاهد نیست

وریشه هایش در عطش زنده ماندن ...

هراسنده در تلاش...قطره ای آب را در عمق بیابان

التماس میکنند

و هنگامیکه ...صفوف پرندگان مهاجر

در اوج...از بالا ی سرش میگذرد , کدامیک از آنان ؟میاندیشد

به اشتیاق وجودش...

برای پذیرایی از آن مهمانان ناخوانده

تا غوغابپاکنند درلای شاخه ها و برگهایش

با گفتگوی بی مقصودشان , که آهنگ زندگیست ...

و همانگونه که , درختان جنگل پذیرای آنانند

چنین آفریده شد تکد رخت ...

در تنهایی و سکوت و انتظار ...

وتلاش هراسان برای زنده نگاه داشتن خویش

cyrusamirmansouri@yahoo.com

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:,ساعت21:57توسط سیروس امیرمنصوری | |